• وبلاگ : انتظار...
  • يادداشت : بخند
  • نظرات : 6 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهراب 
    آنگاه که خورشيد در خسوف سنگي خواهد رفت و نورش را از ما دريغ خواهد کرد،... آنگاه که ظلمت فرياد کشان ميرود تا همه چيز را در خود فرو بلعد و گياهان از تاريکي و سرما به خود خواهند لرزيد و پژمرد،
    پرندگان مبهوت که بر سر دنيا چه آمده،انسانها وحشزت زده، آيا قيامت است، ...
    عشق طلوع ميکند...
    عشق طلوع ميکند تا خورشيد را از خسوف بيرون آرد، عشق به ماه نور دوباره مي بخشد و گلها سر به بالا ميگيرند تا شور عشق را بنگرند،
    انوار عشق فرهاد را از خواب شيرين بيدار ميکند تا که شيرينش را در آغوش کشد، عشق کينه را از دلهاي عالم خواهد زدود...
    عشق، به هستي رنگ دوباره مي بخشد...
    و عاشق باش و عاشق زي....
    قسمت اول - (ارغوان)