• وبلاگ : انتظار...
  • يادداشت : بخند
  • نظرات : 6 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهراب 
    قلندر وار در کوچه هاي خلوت عشق
    هو گويان راه مي پويم
    به اميد هيچ ...
    ***

    هزاران غم به جان ما طمع داشت
    که ما جان جهان در هم شکستيم
    کجا جمشيد شاه مي ديدش اينروز
    که جم با جام و جام در جان شکستيم

    ***

    نه مرباني ، نه همزباني.... گِله هاي زياده تر از دنيا.
    به که مي توان گفت؟ چه مي توان گفت؟ باز اين روح غريب که مسخ وجود را مي طلبد...
    زياده تر از باران، گريه هاي هاي و هاي من
    و سردتر از هر يخ، آههاي ممتد...
    نفسي نيست تا عشق را آهسته نجوا کنم، چه گوشي به شنيدن باشد چه نباشد ...
    خواب را ديريست به فراموشي روزگار از ياد بُرده ام
    و هر لحظه ي بيداري به خواب...
    ديدار ، آن کابوس هولناکي که زمان را نفرت آبادي کرده ست تا گناه نگاه را بياد آرد، نگاهي که نگاه دوباره نداشت...
    حيراني که چه بود؟
    چه شد؟
    چه پي آمد دارد؟
    راستي چه بود و چه شد و چه به دنبال آرد ...

    (مهراب .ارغوان)