انتظار...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شــــــــــــب تنــــــــــهایی

    نظر

 

شبی که دستات توی دستام بودو

 چشمات نگرانم بودو

اشکات بی قرارم

گفتی که با من خوبی شادی

از عشق من آروم نداری

خواستی ازم تنهات نزارم

چشمهاتو رو همه دنیا بستی

تنها کنار من نشستی خواستی ازم تنهات نزارم

گفتی تا دنیا باشه هستی فقط به پای من نشستی

گفتی فقط من تو رو دارم

رفتی رو تمام حرفات پا گذاشتی

انگار به من حسی نداشتی

نمی دونم منو به جرم چی سوزندی

رفتی از من دل بریدی

بهم بگو ازم چی دیدی که رفتی با من نموندی

حالا من موندم این سکوت شب تنهای....

 


کودکـــــــی

حرف دل ,     نظر

 

کودکی رفت به بازی، به فراغت ، به نشاط ...

فارغ از اینکه نیک و بد و مرگ و حیات 

همه گفتند کنون تا بچه است ، بگذارید بخند و شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست!!!

بایدش نالیدن!!!

من نپرسیدم هیچ که پس از این زچه رو نتوان خندیدن؟

هیچکس نیز نگفت:

زندگی چیست؟ چرا می آییم؟

بعد از این چند صباح، به کجا باید رفت؟

با کدامین توشه ، به سفر باید رفت؟

من نپرسیدم و کــــس نیز مــــرا هیچ نگفت 


کجای!!!!

    نظر

 

باز یه بغضی گلومو گرفته

باز همون حس درد جدای

من امروز کجامو

تو امروز کجای

حال تو بدتر از حال من نیست

پشت این گریه خالی شدن نیست

همه درد دنیا یه شب درد من نیست

تو از قبله من گرفتی خدااااااا را

کجای ببینی یه شب حال ما رو 

فقط حال من نیست

که غرق عذابه ببین حال مردم 

مثل من خرابه 

کجای !!!!!


بی تو می میرم

 

می خوام به دنیا بگم عاشق ترین عاشقم 

همیشه با تو می مونم از تو می خونم 

از تو مهربونم

آخ که بی تو می میرم

بگو دلت با منه قلبم بی تو می شکن

با من بمون عاشقونه که این دل دیونه آروم بمونه

آخ که بی تو می میرم

با تو می مونم برات می خونم از دل جونم 

آخ که بی تو می میرم

 


بخندم

 

به دلم می گم که مغرور نشه

با تو باشه از دلت دور نشه

نون مجنونو که آجر کردم

کم نکن سایه تو از روی سرم

با تو که باشم از عالم به درم

با این که کوه دردم با این که غم زیاد

با تو همیشه خوبم یه روز بی غروبم

با این که دردمندم دلم می خواد بخندم

همین که با تو باشم از سرم زیادهههههه