خود نیز نگهدارم باش که گناهی نکنم خواسته
واسه رسیدن به خدا کجا باید رفت؟
به کدامین سو؟
نقطه ای یافت نکردم که چو مقصد باشد!
در اندیشه ی خیالیه خود خدا را چه تصور کنم که لایق باشد؟
تصور خویش را فراموش کردم!
خدایا باز آمدم به درگاهت! به دیدارت!
تا بدانم!
و بشناسم خدای واقعیت را !
سر در سجده ندارم !
دست نیاز دارم و بس !
گوی زندگی ام دست توست ....
یا بچرخان و ببار یا مچرخان و بایست!
از اینکه در سراشیبی رهایم کنی بی زارم!
روی برگرداندمو درد را دیدم!
بازگشتم باز ...
این بار سر به زیر آمدم !
خجالت زده ام اما پشیمان نه !
راه رفتنم را شناختم و حال ادامه خواهم داد اما...
اما این بار با تو!
خود رهایم کردی در این سرزمین و ناخواسته!
خود نیز نگهدارم باش که گناهی نکنم خواسته!