آخ از این روزای تکراری
تا حالا شده توی جمع یه نگا به خودت بندازی ببینی چه قدر بی حسی ؟
هر کس سرش به کار خودش گرمه و کسی کاری به کارت نداره
همیشه وقتی دوره هم جمع میشیم بغض بزرگی توی گلومه
دلم می گیره دلم از حال خودم می گیره حتی دیگه نمی تونم مثل همیشه تظاهر به خوشحالی کنم
نمی دونم دیگه چی رو باید بهونه این چهره خسته سرد بکنم
تا می تونم خودم از اونا دور می کنم یه کنار می شینم و بقیه رو نگاه می کنم
نمی دونم چرا دیگه هیچی برام مهم نیست هیچی واسم جالب نیست هیچی واسم اهمیت نداره
خدا جون خسته شدم از تظاهر
اه چقدر باید این روزای تکراری و تحمل کنم تا کی بگو بهم می خوام بدونم ؟؟؟